سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلشکسته روزگار


عاشق آسمونی
باغ زندگی
پرنسس زیبایی
دوست یابی نرم افزار دوست یابی ویژگی های یک دوست
عمو همت من
کیمیا
* روان شناسی ** ** psychology *
روان شناسی و کودکان استثنایی
ESPERANCE
خاطرات من
فریاد بی صدا
عشق است و زندگی
یک هدف مشخص
اگه احمدی نژاد 50 کیلو وزن داره 45 کیلوش جیگره
فروشگاه نرم افزارهای تخصصی وآموزشی موبایل و حس
سوپر لینک خشگل دختر
نرم افزار زبان های خارجی انگلیسی آلمانی فرانسوی عربی اسپانیایی
فروشگاه لوازم منزل،خودرو،کامپیوتر، موبایل و کیتهای الکترونیکی
دستبند، انگشتر، گردنبند، مدال، سرویس، گوشواره، زیورآلات
نرم افزارهای، مالی، اداری حسابداری، انبارداری،
لوازم بهداشتی آرایشی،عطر ، آدکلن ، لوازم لاغری و کرم
نرم افزار آموزشی درسی، دانشگاهی، کامپیوتر، فنی مهندسی،کودک
فروشگاه نرم افزارهای گرافیکی و سرگرمی و بازی
وبلاگ دختری از آسمان
گرانبهاترین کالا در گرانترین فروشگاه، بهترین خرید بهترین یادگاری
ESPERANCE2
هدی
دهکده مجازی مشاوره و روان شناسی خانواده
MANIFESTER
به نام آنکه مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند...

 

 

کد منطقهنام منطقه نمونهشهرستاننزدیکترین شهرنزدیکترین روستاآدرس
1001276 سد کرخه آبدانان مورموری کنارجهانگیر استان ایلام شهرستان آبدانان روستای کنارجانگیر
1001277 خوران ایوان ایوان شورابه خوران استان ایلام شهرستان آبدانان روستای شورابه خوران
1001278 هیانان ایلام ایلام میان تنگ استان ایلام شهرستان ایلام روستای میان تنگ
1001279 ممنشت و پالگول شیروان و چرداول سرابله شهرک کارخانه سیمان استان ایلام شهرستان شیروان و چرداول مجاور شهرک کارخانه سیمان
1001280 مله پنجاب ایلام ارکواز مله پنجاب استان ایلام شهرستان ایلام روستای مله پنجاب
1001281 سد ایلام ایلام صالح‌آباد چمسار استان ایلام شهرستان ایلام روستای چمسار
1001282 چشمه های قیر دهلران دهلران مجاور شهر استان ایلام شهرستان دهلران شرق دهلران
1001283 صالح آباد مهران صالح‌آباد محدوده شهر استان ایلام شهرستان مهران شهر صالح آباد
1001284 دربند بدره دره شهر بدره محدوده شهر استان ایلام شهرستان دره شهر مجاور شهر بدره
1001285 تنگه شمشه شیروان و چرداول سرابله روستای هلسم استان ایلام شهرستان شیروان و چرداول روستای هلسم
1001286 شهر تاریخی دره شهر دره شهر دره‌شهر محدوده شهر استان ایلام شهرستان دره شهر شهر دره شهر
1001287 کوران بزان شیروان و چرداول توحید میدر پیامن استان ایلام شهرستان شیروان و چرداول روستای میدر پایین
1001288 سرابله شیروان و چرداول سرابله محدوده شهر استان ایلام شهرستان شیروان و چرداول شهر سرابله
1001289 مهران مهران مهران محدوده شهر استان ایلام شهرستان مهران شهر مهران
     

ارسال شده در توسط جواد افسرده

بیوگرافی mario cimarro در سریال سفری دیگر



 





(همسر او Natalia)


نام کامل:Mario Antonio Cimarro Paz    


سال تولد : June 1, 1971age 38)


مکان تولد : هاوانا-کوبا


او از کوبا به مکزیک سفر کرد و در انجا به تحصیل در رشته  تئاتر پرداخت و منتظر گرفتن نقش در سریال ها و فیلم ها شد تا بتواند برای خود اعتبار کسب کند .


فیلم هایی که این بازیگر تونسته در اون ها ایفای نقش کنه بدین شرح هستش:



(????) Mar de Amor…Victor Manuel
(2008) La Traicion…Hugo de Medina/Alcides de Medina
(2005) El Cuerpo del Deseo…Salvador Cerinza
(2003) Pasion de Gavilanes…Juan Reyes
(2002) Gata Salvaje…Luis Mario Arismendi
(2001) Mas que amor frenesi…Santiago Guerrero
(2000) Amor Latino…Ignacio “Nacho” Domeq
(2000) La Casa en la Playa…Roberto Villarreal
(1998) La Usurpadora…Luciano Alcantara
(1998) La Mujer de mi vida…Antonio Adolfo Thompson Reyes
(1997) Gente Bien…Gerardo
(1996) Sentimientos Ajenos…Ramiro<\/h4>

 


 


ارسال شده در توسط جواد افسرده

مـــا قامتمان شکستهً زندان نیست

 

                        بدبختیمان مسببش شیــــــطان نیست

 

گویند نباش ولی دل عـــــــــــاشق ما

 

                        از آجرو سنگ وآهن و سیمان نیست

 

آنها که برای مُردگـــــــــان می میرند

 

                       یک ذره مهم برایشان انســــان نیست

 

از مهر سکوتیست کـــــه بر لب داریم

 

                       پیشانیشان نشـــــــــــــانهً ایمان نیست

 

نفرین تمــــــــام مـــــــــا شود دامنگیر

 

                       (اخطار!) جهان سرای جاویدان نیست

 


ارسال شده در توسط جواد افسرده

باز در چهره خاموش خیال
                        خنده زد چشم گناه آموزت
                        باز من ماندم و در غربت دل
                        حسرت بوسه هستی سوزت
                        باز من ماندم و یک مشت هوس
                        باز من ماندم و یک مشت امید
                        یاد آن پرتو سوزنده عشق
                        که ز چشمت به دل من تابید
                        باز در خلوت من دست خیال
                        صورت شاد ترا نقش نمود
                        بر لبانت هوس مستی ریخت
                        در نگاهت عطش طوفان بود
                        یاد آن شب که ترا دیدم و گفت
                        دل من با دلت افسانه عشق
                        چشم من دید در آن چشم سیاه
                        نگهی تشنه و دیوانه عشق
                        یاد آن بوسه که هنگام وداع
                        بر لبم شعله حسرت افروخت
                        یاد آن خنده بیرنگ و خموش
                        که سراپای وجودم را سوخت
                        رفتی و در دل من ماند به جای
                        عشقی آلوده به نومیدی و درد
                        نگهی گمشده در پرده اشک
                        حسرتی یخ زده در خنده سرد
                        آه اگر باز بسویم ایی
                        دیگر از کف ندهم آسانت
                        ترسم این شعله سوزنده عشق
                        آخر آتش فکند بر جانت


ارسال شده در توسط جواد افسرده

 

 

*******************************

دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ی تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا
پشت یک پرده تور
که تو هر روز آن را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری
که تو هر روز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه آن کاجی بود
که تو هر روز به آن می نگری
دل من را دیدی؟

از چشمان تو

نردبانی می سازم

به آسمانی

که هر ستاره اش آوازی است

دردا

دیواری

سرزمین مرا جدا می کند از

مهتاب و

نی لبک و

دستان پر از دوست داشتن تو !


ارسال شده در توسط جواد افسرده


کریم باقری: هافبک صاحب نام تیم پرسپولیس ، که زمانی فوتبالش هم مثل فرش شهرش زبانزد عام و خاص بود در کنار شوت زدن و دویدن و پاس دادن در زمین چمن در امر صادرات فرش و ارز آوری برای کشور تجربه و تبحر بالایی دارد. کریم خان همراه پدر همسرش یکی از تجار معروف فرش ایران و به خصوص تبریز در دنیاست!

خبر ورزشی نیز دراین باره نوشت: علی کریمی: جادوگر فوتبال آسیا، بازیکنی که درخشش خود را از تیم فتح تهران آغاز کرد و در پرسپولیس به اوج رسید و سرانجام سر از تیم بایرن مونیخ آلمان درآورد با چند نفر از دوستانش به صورت شراکتی کار می‌کند. در شرکت آنها همه گونه خرید و فروش انجام می‌شود از مسکن و ساخت و ساز گرفته تا صادرات و واردات لوازم تزئینی و خانگی. البته خود جادوگر علاقه خاصی به خرید و فروش سیم‌کارت تلفن همراه آن هم از نوع شماره‌های رندش را دارد و هر کس خط رند می‌خواهد معمولاً سری به دفتر شرکت او می‌زند.

علی دایی: کمتر کسی است که از تولیدی پوشاک او بی‌خبر باشد اما بد نیست بدانید سرمربی مطرح پرسپولیسی در یکی، دو سال اخیر در ساخت و ساز مسکن هم دستی بر کار داشته و حتی شنیده می‌شود به دلیل رکورد بازار با ضرر و زیان‌هایی هم روبه‌رو شده است.

امیر قلعه‌نوعی: پرافتخارترین مربی ادوار لیگ برتر که بحث خرید هواپیمای اختصاصی‌اش هنوز سر زبان‌هاست در کنار ساخت و ساز مسکن، در حال تکمیل پروژه مجتمع ورزشی و تفریحی‌اش در یکی از نقاط خوب پایتخت بوده که این مجتمع شامل استخر و سونا، سالن بیلیارد، پینتبال و... است. گفته می‌شود علاوه بر راه‌اندازی فروشگاه لوازم خانگی در سه راه امین‌حضور تهران، یک مزرعه کشاورزی هم در حومه تهران در اختیار دارد.

مهدی مهدوی‌کیا: مرد محبوب استیل‌آذین که سال‌ها در آلمان زندگی می‌کرد و قرارداد سنگینی هم با هامبورگ و اینتراخت فرانکفورت داشت با همکاری برادرانش در ایران شرکت تولیدی پوشاک و البسه کودکان راه انداخت که مارک پوشاک او خیلی زود به شهرت رسید و نمایندگی‌های فعالی در استان‌های مختلف هم دارد.

جوادنکونام: گفته می‌شود تمام افکارش در تجارت و درآمدزایی را معطوف به پروژه ساخت هتل پنج‌ستاره در یکی از نقاط پر رفت و آمد شمال کشور کرده و در این راه سرمایه‌گذاری گسترده‌ای هم داشته است. کاپیتان تیم ملی علاوه بر این در خرید و فروش مسکن هم دستی بر کار دارد.

علیرضا منصوریان: خودش اعتراف کرد سال‌هاست در قشر چاپخانه‌داران فعالیت می‌کند اما در کنار این موضوع گفته می‌شود او در ساخت مجتمع تفریحی و سیاحتی در جزیره کیش هم شراکت کرده و رفت و آمدهایش به این جزیره هم به این خاطر است. مربی تیم‌ملی گهگاه به بازار موبایل و کامپیوتر هم سرک می‌کشد.

سید مهدی رحمتی: او که عنوان گران‌قیمت‌ترین دروازه‌بان ایران را یدک می‌کشد، علاقه خاصی به خرید زمین و مستغلات دارد، به نحوی که شنیده می‌شود او در شمال سرمایه‌گذاری وسیعی با خرید نزدیک به هشت هکتار زمین انجام داده است.

خداداد عزیزی: جز اینکه گفته می‌شود سهامدار یک شرکت تولیدی لباس ورزشی است گویا با یک یاز دوستانش در بازار طلای تهران هم سهمی داشته و مغازه طلافروشی او در پایتخت جزو مطرح‌ترین طلافروشی‌ها قلمداد می‌شود. مرد حماسه‌ساز ملبورن گهگاه در واردات لوازم تزئینی و خانگی هم نقشی در بازار ایران ایفا می‌کند.

حسین کاظمی و مجتبی جباری: اگر سری به بازار موبایل زده باشید پی‌ می‌برید که آنها با راه‌اندازی فروشگاه فروش تلفن‌همراه به نوعی آینده تجاری خود را در این صنف جست‌وجو می‌کنند.

سیاوش اکبرپور: برخلاف سایر اهالی فوتبال او رو به رستوران و سفره‌خانه‌های سنتی، که بازارش به تازگی داغ شده، آورده و همین چند ماه پیش بود که سفره‌خانه سنتی‌ او افتتاح شد و به پاتوق بسیاری از خانواده‌ها تبدیل شد.


ارسال شده در توسط جواد افسرده
 
 «کیم اونگ یونگ»، باهوشترین فرد دنیا
این فوق نابغه کره ای در سال 1962 به دنیا آمد و در حال حاضر باهوش ترین فرد دنیا محسوب می شود. او در چهار سالگی می توانست زبانهای ژاپنی، کره ای، آلمانی و انگلیسی را بخواند. در پنج سالگی سختترین مسئله های دیفرانسیل و انتگرال را حل میکرد و بهره هوشی بسیار بالا یعنی بالای 210 داشت. کیم از 3 تا 6 سالگی دانشجوی افتخاری دانشگاه هانگ یانگ بود و در 7 سالگی به «ناسا» دعوت شد. او در پانزده سالگی دکترای خود را گرفت.
 
 «گریگوری اسمیت»، کاندیدای صلح نوبل
گریگوری اسمیت در سال 1990 به دنیا آمد در دو سالگی میتوانست بخواند و در ده سالگی وارد دانشگاه شد. ولی نبوغ تحصیلی، تنها نیمی از داستان گریگوری اسمیت است. او عاشق صلح می باشد و از سنین کم به عنوان حامی و یکی از فعالان حقوق کودک و صلح جهانی به کشورهای مختلف دنیا سفر کرده است. او موسس سازمان بین المللی دفاع جوانان است که اصول صلح را به کودکان و جوانان سراسر دنیا آموزش می دهد. او با بیل کلینتون و میخائیل گورباچوف مذاکره داشته و در مقابل سازمان ملل سخنرانی کرده است. گریگوری در 12 سالگی کاندیدای اخذ جایزه صلح نوبل شد.
  
 
 «اکریت جاسوال»، جراح هفت ساله
اکریت جاسوال یک نوجوان هندی است که باهوشترین فرد هندی به شمار می رود. او در سال 2000 و در هفت سالگی اولین موفقیت پزشکی خود را به دست آورد. بیمار او دختری هشت ساله بود که پول کافی برای رفتن به بیمارستان نداشت. دست این دختر به حدی سوخته بود که جمع شده و به شکل مشت درآمده بود. اکریت هیچ تجربه ای در جراحی نداشت، ولی این دختر را عمل کرد و او دیگر می توانست انگشتان خود را باز و بسته کند. اکریت به مطالعات پزشکی خود ادامه داد و در دوازده سالگی دارویی برای درمان سرطان ساخت. او هم اکنون کوچکترین دانشجوی دانشکده پزشکی هند است.
   
 
  
 «آلیتا آندره» نقاش دو ساله
آلیتا دو ساله است ولی نقاشی را پیش از این آغاز نموده است. وقتی «مارک جمیسون» رئیس گالری نقاشی ملبورن استرالیا نقاشی های این هنرمند را دید آنقدر از آن خوشش آمد که تصمیم گرفت آنها را در یک نمایشگاه به نمایش بگذارد. این نمایشگاه با استقبال گرم تماشاچیان مواجه شد و همه می خواستند خالق آن آثار را ببینند در آن زمان بود که جمیسون تازه متوجه شد نقاش اصلی آن تابلوها دختر 22 ماهه هنرمند یعنی «آلیتا آندره» است.
 
 
 
 «آرون کریپکه» در دوران دبیرستان استاد هاروارد شد
سائول در سال 1940 در نیویورک به دنیا آمد. او یک نابغه به تمام معنا بود. در چهار سالگی جبر را کشف کرد و در پایان دوره ابتدایی هندسه، حساب و فلسفه را به پایان رساند. در نوجوانی یک سری مقاله نوشت که معلوم شد همه اصول منطق کیفی هستند. در همان زمان از سوی دانشگاه هاروارد نامه ای به او رسید که از وی دعوت می کرد برای تدریس به آن دانشگاه برود. او می گوید: «مادرم گفت باید اول دبیرستان را تمام کنم و بعد به دانشگاه بروم» بعد از دبیرستان، سائول استاد هاروارد شد و اکنون بزرگترین فیلسوف زنده دنیا میباشد.
 
 
 
 «مایکل کرنی» لیسانسیه ده ساله و میلیونر تلویزیونی
مایکل کرنی 24 سال دارد. او در ده سالگی مدرک لیسانس خود را گرفت و در سال 2008 در مسابقه «کی می خواهد میلیونر شود» شرکت کرده و برنده یک میلیون دلار جایزه شد. او رکوردهای جهانی بسیاری دارد که یکی از آنها تدریس در دانشگاه در 17 سالگی است.
 
 
 
 «الینا اسمیت» مشاور رادیویی 7 ساله
ایستگاه رادیویی شهر الینا زمانی به او به عنوان مشاور یا سنگ صبور یک شغل داد که او به رادیو زنگ زد و در پاسخ به زن شنونده ای که از کار بیکار و افسرده شده بود، گفت: «عزیزم فقط باید با دوستانت به ورزش بولینگ بروی و روزی یک لیوان شیر بنوشی.» توصیه الینا آنقدر برای شنوندگان جالب بود که این ایستگاه رادیویی هفته ای یک ساعت او را به عنوان سنگ صبور به استودیو دعوت میکرد. الینا مشاوره های مختلفی به شنوندگان می دهد و مشکلات بسیاری از به هم خوردن نامزدی تا از بین بردن بوی بد عرق را پاسخ می دهد. وقتی یک شنونده برای او نوشت که چطور شوهر پیدا کند؟ الینا پاسخ داد: «به خودت برس ولی زیاد آرایش نکن.» و وقتی شنونده دیگری پرسید چه کار کند تا نامزدش به سوی او بازگردد، گفت: «این مرد ارزش دلشکسته شدن ندارد. زندگی آنقدر کوتاه است که نباید به خاطر یک مرد آن را خراب کرد.

ارسال شده در توسط جواد افسرده
مرا بشکن(شکستی) 
مرا بشکن
تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخر هم
که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را
به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را
مگو با من ، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی
من آن خودرو گیاه وحشی صحرای اندوهم
که گلهای نگاه و خنده هایم رنگ غم دارد

مرا ازسینه بیرون کن .
ببر از خاطر آشفته نامم را
بزن بر سنگ جانم را
مرا بشکن ، مرا بشکن
تو با درد آشنا بودی
ولی ای مهربان من
بگو آخر که از اول کجا بودی؟?
کنون کز من یه جا مشت پری در آشیان مانده ...
و آهی زیر سقف آسمان مانده ...
بیا آتش بزن این بال و پرها را
رها کن این دل غمگین وتنها را
تو را راندم
که دست دیگری بنیان کند روزی بنای عشق وامیدت
شود امید جاویدت
تو را راندم
ولی هرگز مگو با من
که اصلا معنی عشق و محبت را نمیدانم
که در چشمان تو نقش غم و دردت نمیخوانم
تو را راندم
ولی آن لحظه گویی آسمان میمرد
جهان تاریک میشد ، کهکشان میمرد
درون سینه ام دل ناله میزد:
باز کن از پای زنجیرم ، که بگریزم
به دامانش بیاویزم
به او با اشک خون گویم مرو
من بی تو می میرم
ولی من در میان های های گریه خندیدم
که تو هرگز ندانی
بی تو یک تک شاخه عریان پاییزم
دگر از غصه لبریزم
در این دنیا بمان بی من
برای دیگری سر کن نوای عشق و مستی را
بخوان در گوش جان دیگری آوای هستی را
تو ای تنها امیدم
بی من از آن کوچه ها بگزر
مرا یکدم به یاد آور
بیاد آور که می گفتم : «بیا امید جان من»
بیا تن را ز قید آرزوهایش رها سازیم
بیا میعاد خود را بر جهان دیگر اندازیم
بیاد آور که اکنون بی تو خاموشم
ز خاطر ها فراموشم
و یک تک لاله ی وحشی
به جای لاله بر گور دل من روشنست اکنون

ارسال شده در توسط جواد افسرده

استیاگ -  سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد -  آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی  هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند.  این اندیشه که روزی  ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند -  درآورد. مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ،  ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباری در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد ، بر سراسر آسیا مسلط گشته  و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.

http://i3.tinypic.com/4tthent.jpg

وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ،  این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛  در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد.  اما از طالع مسعود کوروش و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ،  زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل  به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند.

کوروش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی او را اینچنین وصف می کند :  « او کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ،‌ و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود. بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند او را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی .  از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ،‌ و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد.  کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد. از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد. در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد. وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست هایش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی او در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیژده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »

زندگی کوروش جوان  بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی او را دگرگون سازد ؛  : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد.  کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند. یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند. رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد: « هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »

بنای مقبره کوروش بی شک یکی از منحصر به فردترین عناصر معماری خاور نزدیک به شمار می رود که در ضلع جنوبی پاسارگاد واقع شده است و حدود 1 کیلومتر با کاخ کوروش فاصله دارد. این آرامگاه وقار ، سادگی و قدرت را به طور توام به تصویر می‌کشد. و در آن از کمترین عناصر تزیینی استفاده شده و به واقع این سنگهای صاف و بزرگ هستند که با قرارگرفتن بر روی یکدیگر منحصر به فردترین مقبره تاریخی را بنا ساخته‌اند، ارتفاع مقبره در زمان احداث 10/11 متر بوده و از 2 بخش تشکیل می‌شده است. گفته می‌شود جسد کوروش در تابوتی از طلا در این مقبره به خاک سپرده شد. ضلع R کاخ که در قسمت شرقی کاخ پاسارگاد واقع شده از ساختار مربعی برخوردار است که در زمان ساخت دارای 4 ستون سنگی و 4 درگاه محوری بوده است. در اینجا نقشی از یک انسان بالدار که الگوبرداری ازنقوش و هنر آشوری است مشاهده می‌شود. بر روی سر این نقش یک تاج مصری و بر قامت او ردایی ایلامی به چشم می خورد. مطالعه بر روی این نقش و محل قرار داشتن آن نشان می‌دهد این تصویر متعلق به کوروش کبیراست. اگر چه کوروش آنقدر عمر نکرد که بتواند از مجموعه زیبای پاسارگاد لذت ببرد اما در ضلع Pکاخ فرمان احداث باغی بزرگ و سرسبز را داده بود.


ارسال شده در توسط جواد افسرده