شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

چراغ جادو
+ [وبلاگ] خون بها
@};-
بعدی همه 18 نظر قبلی
يچ کدوم رو به نحو صحيح اداره نکرديم اين دو ملزم و ملازم يکديگرند اما دليل مدبر هم رو درست پيدا نکردند دليلش درست اما مدبرش آدم کار بلدي در راس انتخاب و کارش نبود
سلام عالي بود خوشحال ميشم از وبلاگ من هم ديدن کنيد و نظرتون رو بفرماييد@};-
+ [تلگرام] *تلنگر* خوب است آدمي جوري زندگي کند که آمدنش چيزي به اين دنيا اضافه کند… و رفتنش چيزي از آن کم …! حضور آدمي بايد وزني در اين دنيا داشته باشد... بايد که جاي پايش در اين دنيا بماند آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنيا برود. نيامده ايم تا جمع کنيم آمده ايم تا ببخشيم، آمده ايم تا عشق را ؛ ايمان را ؛ دوستي را ؛ با ديگران قسمت کنيم و غني برويم آمده ايم تا جاي خالي را پر کنيم... که فقط و فقط با وجود ما پر ميشود و بس! بي حضور ما نمايش زندگي چيزي کم داشت... آمده يم تا بازيگر خوب صحنه زندگي خود باشيم.
@};- بسيار زيبا .
*قاصدك*
@};-
بعدی همه 13 نظر قبلی
ممنون از لطفتون
بسيار عالي :) چه عکس نازي =)@};-
+ هيچيم و هيچکس نخرد هيچ را به هيچ... اي روزگار ، درگذر از چون و چند ما... . . . طالب آملي
هايدي
103/8/13
روزگار با قيمت گذاري ارزش فردي را تعيين نمي کند هيچ بودن دليل پوچ شدن نيست آدم بايد از من خالي شود در منيت يار عيان و پيدا شود تا از من خود خالي نشوي چگونه با من او مبتلاي يافتن خويش شوي مردم نامي شدم و بار ديگر مي ميرم و آنجاست که هر چه خواهد او
sobhan
دلِ خوش???????
بعدی همه 10 نظر قبلی
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} درود بر کاربر قديمي سبحان . شما را کسي فراموش نمي‌کند چون با يک کلمه دل خوش موجبات دلسردي کاربران را فراهم کرديد و هيچ ايده تازه اي هم از خود بروز نداديد تا بفهميم چگونه ميشود الکي خوش نبود . خود من يکي از همانهايي هستم که مطرح کرديد دارد دست و پا مي زند اما هيچوقت دليل آنرا متوجه نخواهيد شد . حالا هم که لب به سخن گشوديد
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} بسيار دير شده و خودتان مي‌بينيد که مثل سابق نيست اما خود من احتياج به حضور هيچکسي ندارم و اگر هم پستي در اين باب گذاشته ام فقط بخاطر همان چند نفري بود که حضور دارند . بنظرم دست از آن وبلاگ و کاربري قبلي بردار و با همين که آمدي بيا ببين اينجا چه امکاناتي دارد که از آن بي خبري :)
+ گفتم از کار برد مرا خنده کردنت خنديد و گفت من به تو کاري نداشتم ... . . . وحشي بافقي
هايدي
103/8/13
ولي هرچه بود کار ما بود با آن يار شيرين سخن و گلگون سيماي باشرف و با صلابت اش آنکه از ثمرات آن شجره طيبه اهل بيت ولايت و امامت باشد که مي‌شود ختم به ظهور منجي عالم بشريت مهدي مصطفي عج جانم به طريق و به وجود پاکش روان بر شمشير جهاد در رهش چگونه شود کارش با ما به پايان رسد آنجا که اميد وصالش بر ما خاتم به هيج فرض و هيچ دليل و منظري ختم و به پايان نرسد الي بعد شفاعت اش
+ #معرفي_کتاب *راض ِبابا* «راضِ بابا» روايت شخصيت دختري نوجوان است. دختري که تمام تلاشش را به کار مي‌بندد تا در زندگي اول باشد. در شانزدهمين بهار عمرش حادثهاي رخ ميدهد و او را در رسيدن به خواستهاش کمک ميکند؛ انفجاري که در سال 1387 در حسينيه سيدالشهداي شيراز رخ داده و نقطه اوج زندگي او را رقم مي‌زند.
شهيد راضيه کشاورز 11 شهريور 1371 در ظهر گرم تابستاني هم‌زمان با نواي اذان ظهر در مرودشت شيراز به دنيا آمد. والدينش به خاطر ارادتي که به خانم فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند نام راضيه را برايش برگزيدند.
روزها يکي پس از ديگري سپري مي‌شدند. راضيه بزرگتر مي‌شد و با وجودش شور و نشاط مضاعفي به خانه مي‌بخشيد. از همان کودکي روحيه‌اي شاداب و پرشور و نشاط داشت و لطافت و مهرباني‌اش به وضوح در برخورد با اطرافيان آشکار بود. راضيه تا قبل از بهار 16 سالگيش موقعيت هاي چشمگيري را در زمينه ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصيل کسب کرد.
بعدی همه 27 نظر قبلی
متاع تو را جز شيرين و ليلي کس خريدار نمي‌شود مفت هم بفروشي کس نمي برد گران هم بدهي جز شيرين و ليلي نازش نمي خرد فکر بازار مباش جنس قيمي فقط خواهان يوي دارد درد تو را دوم کس نمي خرد خوش باش که وقت احتساب عشق مفت را ارزان کس نمي برد جز معشوق اين متاع تو قيمت ندارد خريدار دل ندارد تنها دلبر دل مي خرد شاه دل تنها اس ميخرد
دل نوشته هاي مجنون
+ آن کس که شناخت ذوقِ تنهايي از سايه‌ي خويشتن گريزان است..‌. #صائب_تبريزي
@};-
سايه مولي اگر شد بر ما استوار و پا برجا آگر نرفتيم به خطا و نشستيم بيعت را آنجا که غيرت و شهامت و يقين و سليم و جانان و کريم و صادق طريقت حيدريان نايب امام عصر عج آقام سيد علي س و علمدار صحراي احمر حضرت آقا ذوليمين سيد مجتبي د ظ ع ذريه اي شريف باور شتابان بر محلکه دين و ايمان مکتبيان حيدري جاويد و استوار مي فهمي تنهايي نباشد سايه ترديد و قائم آل محمد بر آن حقيقت کاشف و حاضر است
انشاالله الرحمن الرحيم مکتب حيدري باقي و جاويد از براي بيعتمداران اين مکتب حافظان و جان برکفان خاندان امام مطلق سيد علي س و آقام سيد مجتبي حيدر ثاني و دگر اولاد صالح و بصير و شجاع آل محمد ص تا هرکجا که عالم ادامه يابد و اولادش و ذريگانش وجود بابرکت و قادر و شافع اش در جهان بذر افشان و باقي اين است آن مسير و آن يقين آن باور سترک و جاويد براي جان برکفان حيدري و حيدريه در اين باور مکتب حيدري
+ [تلگرام] در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست اينقدر بين رفتن وماندن نمان؛ بمان . . . محسن عرب خالقي
2-دست خط
هيييي
در کار خير و در طريقت جاويد صيانت از ولايت مطلقه فقيه آنجا که اين دنيا و آن دنيا و جهان چشم دوخته بر رسالت مکتب حيدري که صيانت از نائب حضرت وليعصر ارواحنا فداه امام مطلق سيد علي س و سلاله باور و حيدر ثاني اش علمدار صحراي احمر استخاره کجا يابد مکان و زمان جايي که اين آئين و اين طريقت که بايد با نابودي صهيونيست جهاني هر چه رزل و هرچه صهيونيست نابود تا اين خوف تبديل شود منتج به ظهور
انشاالله الرحمن الرحيم
+ [وبلاگ] فراواني عشق
به چه کار آيد جز حسرت دل از پي دوست من شکيبايي را در زندگي برگزيدم و افسوس جدل با دل خود مهمان ويژه اين بازي بود خاطري دارم پر از زرق و برق زيباي اخوت و مروت اما چه سود در اينجا هم دلي و همسفري با هم متقارن نبود هرکي به سوي تقدير جفا مي کرد يار سوگل خويش را نجوا مي کرد يادم ايد آن روز شيرين سرکش از آن ديار آشنا و قديم حال گذشته از همه احوالم آن دل زمهرير و خوش خط و خالم کو
+ سر به سر طومار زلفت شرح ِ احوال ِ من است مو به مو فهميده ام اين مصرع ِ پيچيده را ... . . . نجيب ِ کاشاني
*ري را
عکس ؟ :)
ميذارم الان :)
بعدی همه 20 نظر قبلی
زلف به زلف شرحه به شرحه سخن از يار نظرکرده ماست. تعبير آن اينست هرچه نظر است بر رخ يار نظرکرده ماست.
هرچه نظر است و آنچه بر حضر است از دوري يار شيرين سخن من است. هرچه دور است و هر آنچه از سر عيب است نهفته و دور گشته از رخ و خاطر معشوقه من و ماست.
ون بلد نيستي اومدي من يادت بدم ولي در کل ديگران گفتند ما ياد نگرفتيم حالا تو اومدي از ما که برماست بر خود يادي کني و بي پروا سخني را نصيب ما کني و لفظي زير زبوني از ما بگيري و هيچ با خود نبري و به ما چي را غلب کني
polly
غزل تو اينجايي و اين شگفت انگيزه
+ چوپان بيچاره خودش را كشت كه آن بز چالاك از آن جوي آب بپرد نشد كه نشد...! او مي‌دانست پريدن اين بز از جوي آب همان و پريدن يك گله گوسفند و بز به دنبال آن همان... عرض جوي آب قدري نبود كه حيواني چون بز نتواند از آن بگذرد ... نه چوبي كه بر تن و بدنش مي‌زد سودي بخشيد و نه فريادهاي چوپان بخت برگشته.
پيرمرد دنيا ديده‌اي از آن جا مي‌گذشت وقتي ماجرا را ديد پيش آمد و گفت من چاره كار را مي‌دانم. آنگاه چوب دستي خود را در جوي آب فرو برد و آب زلال جوي را گل آلود كرد. بز به محض آنكه آب جوي را ديد از سر آن پريد و در پي او تمام گله پريد. چوپان مات و مبهوت ماند. اين چه كاري بود و چه تأثيري داشت؟
پيرمرد كه آثار بهت و حيرت را در چهره چوپان جوان مي‌ديد گفت : تعجبي ندارد تا خودش را در جوي آب مي‌ديد حاضر نبود پا روي خويش بگذارد ، آب را كه گل كردم ديگر خودش را نديد و از جوي پريد.
بعدی همه 9 نظر قبلی
زائر....
احسنت...
زيبا بود اما از. کدام جوب و بسوي چه هدفي پريد؟؟آخر حيوان بيچاره اگر نمي دانست آن سوي جو به چه انتظار او مي کشند ؟و مقصد و مسير به کجاست؟و او به چه و کدامين سو بايد خيز بردارد و اينکه صرف گل‌آلود کردن جوي بي آنکه از هدف و انتظاري که در آن سوي جوب ا را مي کشد وقتي مسير و هدف و دليل پرش از جوب مجهول است و ...چه انتظاري که از نداشته و نادانسته ها از مسيري که تا امروز فقط شکست را به چهره اش آشنا داشته
+ خيلي وقت است نيامده ام به پابوست گنبد زرين تو چند سالي هست كه در قاب چشمانم نيامده اند، دلم براي حضور مهربان تو تنگ است، اين عطر حضور از نزديكيهاي دربهاي ورودي آستانت كه نه، از همان ايستگاه قطار در مبدأحركت، حس مي شود و تو چقدر مهرباني و ميهمان نواز، كه همه در بارگاه تو جاي خود را پيدا مي كنند، حتي در خاصترين اوقات سال هيچكس براي زيارت تو بدون جا نمي ماند، *دلم براي كبوتران حرمت، تنگ است...*
دوستانم مرا به آستانت آوردند. به همين آساني مي توان به زيارتت آمد، با يك جمله از تمام وجود:* اللهم صل علي، علي ابن موسي الرضا المرتضي......... الامام الشهيد.... يا امام رضا مي داني كه هر وقت اين نواي زيباي استاد را مي شنوم كه جملات بالا را مي خوانند، دلم از صد كبوتر عاشق و زائرت، عاشقتر به سويت پر مي كشد....... مي دانم كه مي داني.....
آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم/ ور تو بگوييم که ني ني شکنم شکر برم/ آمده‌ام چو عقل و جان از همه ديده‌ها نهان / تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
بعدی همه 20 نظر قبلی
اگه دنبال يه وکيل حرفه اي هستي که فقط در حوزه تخصصي که پرونده داري کار کنه حتما به ما سر بزنيد https://naadoffice.com/
اي کاش ميشد يک روز تو صحراي احمر تحسين ام کني و به پيشواز بياي نه براي دلداري براي راهي شدن به جايي که عمري حسرت آن را داشتم حسرت مولايم حسرت داداشم و بيان اينکه سردار خيلي خسته ام با بودن تو کنارم هوايي نميشم شکوه از ناملايمات که باعث شدند آرزو کنم گمنام و به دور از خاک وطن آغشته به شهادت بشم و در گمنامي تمام بمونم تا روزي که بي هويتي ام باشد

خادم-5

آقاجون فدات بشم قربونت برم تو اوج صفا و محنت و گذشتي تو منتهاي کرم و لطف و ارزشي معناي حقيقت را در وجود خود متبلور و مفهوم گذشت را قافيه دادي من چقدر گمراه بودم هستم من 0قدر نادان و ناسنجيده شما را از خود جدا و فارغ مي چنداشتم من تماما زحمت هستم و توفيق با تو بودن کرامتي است بي وصف و بي مانند که نه در وهم گنجد و نه در عقل جاري شود مرا درياب که بي تو همان هيچ ام که بودم و هستم
چراغ جادو
دلشكسته روزگار
رتبه 0
0 برگزیده
73 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
دلشكسته روزگار عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top