سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلشکسته روزگار


عاشق آسمونی
باغ زندگی
پرنسس زیبایی
دوست یابی نرم افزار دوست یابی ویژگی های یک دوست
عمو همت من
کیمیا
* روان شناسی ** ** psychology *
روان شناسی و کودکان استثنایی
ESPERANCE
خاطرات من
فریاد بی صدا
عشق است و زندگی
یک هدف مشخص
اگه احمدی نژاد 50 کیلو وزن داره 45 کیلوش جیگره
فروشگاه نرم افزارهای تخصصی وآموزشی موبایل و حس
سوپر لینک خشگل دختر
نرم افزار زبان های خارجی انگلیسی آلمانی فرانسوی عربی اسپانیایی
فروشگاه لوازم منزل،خودرو،کامپیوتر، موبایل و کیتهای الکترونیکی
دستبند، انگشتر، گردنبند، مدال، سرویس، گوشواره، زیورآلات
نرم افزارهای، مالی، اداری حسابداری، انبارداری،
لوازم بهداشتی آرایشی،عطر ، آدکلن ، لوازم لاغری و کرم
نرم افزار آموزشی درسی، دانشگاهی، کامپیوتر، فنی مهندسی،کودک
فروشگاه نرم افزارهای گرافیکی و سرگرمی و بازی
وبلاگ دختری از آسمان
گرانبهاترین کالا در گرانترین فروشگاه، بهترین خرید بهترین یادگاری
ESPERANCE2
هدی
دهکده مجازی مشاوره و روان شناسی خانواده
MANIFESTER
به نام آنکه مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند...

 

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیل را پرسیدند.
پیرمرد گفت
...
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود
!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد
!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می‌دانم او چه کسی است
...!


ارسال شده در توسط جواد افسرده