شاید خیلیها این سوال براشون پیش بیاد که چرا زندگی میکنیم. فلسفه زندگی چیه و اصلاً چرا به دنیا اومدیم؟
یکی از پاسخها میتونه این باشه: مشاهده نشانههای خدا. ما هر روز این نشانههارو میبینیم تا ظرفیت پیدا کنیم؛ ظرفیت برای اون دنیا؛ درست مث بچهای که توی رحم مادرش بزرگ میشه یه دورانی رو طی میکنه تا بتونه در اینده، ظرفیت زندگی کردنرو پیدا کنه.
دنیای ما دنیای نشانههاست؛ نمایشگاه نشانههای خدا. کسیکه میخواد تو نمایشگاه خدا قدم بزاره، بهش توهین نمیکنه. فحش نمیده! احترام «زندگی» خیلی بالاتر از اینهاست.
دومین سؤال اینه که بفهمیم این دنیا از کجا به ما رسیده؟
از خدا! اگه از خدا رسیده که خدا کار بد نمیکنه! پس چرا شکایت میکنیم؟
ما واسه چی مسواک میزنیم؟ از هر کی بپرسی میگه چون درد نگیره، خراب نشه. چرا نگیم چون این دندون، هدیه خداست، دوست دارم اونو تمیز نگهش دارم.
زندگی هر کدوم از مارو هم خدا بهمون داده! پس باید به کاستیهاش هم عشق بورزیم و بگیم این هدیه مال خداست! ناامید نشیم! نگیم خدایا منو بکش! توی سر هدیه خدا نزنیم!
اگه بگیم خدایا مرگ منو برسون، کفر گفتیم! مؤمن حق نداره آرزوی مرگ کنه عزیز دل من!
وقتی تو از خیابون رد میشی اگه یه ماشین بیاد، زود میری کنار. اگه بهت بگن چرا رفتی کنار؟ میگی چون میزد بهم باید جون خودمرو نجات میدادم!
بذارین رک بگم. یه گربه هم وقتی داره از خیابون رد میشه اگه یه ماشین بیاد زود میپره اون طرف خیابون! اگه از اون هم بپرسی همین جوابو میده. پس تو باید جواب دیگهای بدی! تو آدمی جواب تو «باید» فرق کنه!
تو بگو این زندگی «هدیه» خداست. دوست دارم این هدیه رو نگهش دارم! این هدیه واسم عزیزه!
این زندگی رو به تو دادن عزیز من! خدا که کاری بی حکمت نمیکنه!
دلیل دیگهای که زندگی ارزش داره واسه اینهکه مقدمه یه اینده دیگهست!
ما زندگی میکنیم چون میخوایم بمیریم و بریم یه دنیای دیگه! داریم ایندمون رو واسه چی خراب میکنیم؟ اون دنیا رو از کجا شروع میکنیم؟
همه ما نماز میخونیم، روزه میگیریم، عزاداری میکنیم و... اما واقعا همه ما در یه سطح هستیم؟
وقتی میمیریم اون دنیا از صفر تا میلیون میلیون رتبه و درجه داریم! تو اون دنیا اختلاف طبقه خیلی زیاده!
ببین داری چطور تو این دنیا زندگی میکنی و چطور اون دنیاتو شروع میکنی و بهتر بگم «از کدوم نقطه» زندگی ابدیتو شروع میکنی؟
شمایی که همش واسه امام حسین(ع) اشک میریزی و میگی خدایا منو با حسین(ع) محشور کن ببین دنیای ابدیترو چطور ساختی و چطور میخوای همدرجه امام حسین(ع) بشی؟ با پس دادن هدیه خدا و غم و غصه خوردن؟
توی این دنیا کاری هست برای شروع اون دنیا.
همسایگی امام حسین(ع) هم مث این دنیا نیست که تعارفی باشه! دو روز بری کنار حرم امام رضا(ع) روز سوم ساده بشه برات! اونجا حقیقت همه اشیا رو نشون میدن! لذت واقعی همه چیزرو میبینی و واسه همین هیچ وقت سیر نمیشی و بر عکس لحظه به لحظه شیفتهتر میشی.
این «زندگی» محترمه برای اون دنیا! زندگی ظرفیست برای زنده بودن!
آدم حسابی کیه؟ آدم حسابی اونه که میگه ممنونم خداجون منو خلق کردی! خدایا اگه تو منو خلق نمیکردی باهات آشنا نمیشدم، چی کار میکردم؟ اصل خلقت ارزش داره! باید راه بری، تعامل کنی، نفس بکشی، سختی بکشی تا آسونیرو درک کنی! آنقدر که «ظرفیت» پیدا کنی! به دلیل اینکه خلقتت احترام داره و تو هستی و به این دلیل زندگی «محترم» است!
شاید بگی پس چرا بعضی چیزا توی دنیا حال منو میگیره و منو عذاب میده؟ فلسفه اینو نمیدونم فقط اینو بگم اون، بهخاطر بد بودن «دنیاست» نه بد بودن «زندگی» عزیز من! تو، توی آخرت زندگی میکنی نه تو این دنیا! این دنیا بِده بگو خاک بر سر دنیا ولی زندگی نازه! امام حسین(ع) از زندگی سیر نشده بود که دعوت ملائکهرو رد کرد برای کمک! بلکه این زندگی واسش آنقدر ارزش داشت که نمیتونست زیر بار ظلم و ستم بره!
دیگه بحثو ادامه نمیدم تا خسته نشید! ولی حتماً روی این حرفا فکر کنین.
تاریخی-فرهنگی-اجتماعی- گردشگری
شهرستان شیروان - چرداول واقع دراستان ایلام مساحتی بالغ بر2286 کیلومتر مربع رادربر می گیرد . باتوجه به مساحت استان ایلام 19045 کیلومتر مربع است ، اراضی این شهرستان حدود 8/1 کل اراضی استان را تشکیل می دهد واز نظر جغرافیایی ، به طور تقریبی بین 47 درجه و31 دقیقه و46 درجه و18 دقیقه طول جغرافیایی وبین 34 درجه و5 دقیقه و33 درجه و28 دقیقه عرض شمالی قراردارد . روستای هلسم در شهرستان شیروان چرداول مساحتی بالغ بر 365 کیلومتر مربع رادربرمی گیرد . اراضی این روستا حدود 5/0 کل اراضی استان را تشکیل می دهد . این روستا از شمال به روستای هومیل وجاده اصلی ایلام به کرمانشاه ، از غرب به لومار واز جنوب به سرابله و قسمتی از زنجیره می رسد . ارتفاع شیروان چرداول از سطح دریا 1100 متر می باشد . ارتفاع روستای هلسم از سطح دریا 1125 متر می باشد
تقدیم به تمامی مادران خوب دنیا...
اما الان اتفاقی برام افتاد که وارد وبلاگ و وبلاگ نویسی شدم.
اونی که هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم بهم خنجر زد...
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
دیگر حتی به امید تو نیز نخواهم بود قاصدک