مادرم دست به بالشم میکشد.....!!
جواب میدهم:لیوان آب..!
لبخند تلخی میزند و میگوید...
لیوان پر از آب را باور کنم تا قرمزی چشمانت را...
من تو را تنها دوستت دارم
اگه به دنبالت میام فقط دارم حرفتو گوش
میکنم...................................................!
اخه خودت گفتی برو دنبال
زندگیت..........................................................................................
*خدایا شکرت*
ما دیگر فقیر نیستیم...!!
دیروز پزشک آبادی گفت...!!
چشم های* پدرم* پر از *آب مروارید* است...!!
*حسین پناهی*
خدایا دل ما دختره کوچیکی میخواد... طاقتمون کمه... خداجونم تنهامون نذار
چه تفاوت بزرگیست بین ما..........تودل شکسته ایی و من دلشکسته ام!!!!!!!!!!!!!
هر وقت
از کنار آن نیمکت میگذرم
دست هایم را توی جیب هایم فرو میکنم
لب هایم را به هم میفشارم
سرم را پایین میاندازم و
خودم برای خودم بغض میکنم
...و سنگ کوچکی اگر آن اطراف بود
شوتش میکنم...
ایوب...؟؟
کجــــایــی ؟؟؟
بیا کنارم بنشین تا برایت از " صــبـــــــر" بگویم....
خستــــه ام...
بــــاور کـــن...
از ایـــن ســـوال بـــی جـــواب...
مردم شهری که همه در آن می لنگند ،
به کسی که راست راه می رود می خندند..!
(انسان عادت دارد چیزی را که نمی فهمد مسخره کند)
خستــــه ام...
بــــاور کـــن...
از ایـــن ســـوال بـــی جـــواب...
مردم شهری که همه در آن می لنگند ،
به کسی که راست راه می رود می خندند..!
(انسان عادت دارد چیزی را که نمی فهمد مسخره کند)
تــَرکــَت کَـــرده؟؟؟
شَــب هآ بـ ـه یآدَش گــــریه مـ ـی کـــُنے؟؟؟
نــ ـآرآحَــــت نَبـ ـآش...
یــه روز تــ ـو تَنهـــ ـآ آرزوے زنـــــدگـ ـیش مـ ـے شے
ایـ ـن بَدتـــــَرین انتـ ـقآمــــه!!!
موهایم را آنقدر کوتاه میکنم تا خاطره ی انگشتانت را از یاد ببرند...
اما دیری نمی پاید که خاطراتت دوباره می رویند اونم سپید!!!!
غیرتت کجا رفته زمانی که معشوقه ات از تجاوز تنهایی درد میکشد....
و تو به جای درکش....ترکش کردی............
بیــــ ـآ...
اینـــ هــ ـوا، هـوایــــ خوبیــــ استــــ
برایـــــ دلـــ ـتنگـــ بودنـــــ …
منــــ بغضــــ ـهایمـــ را
بــ ـا روحـــ زخمیمـــ را میــ آورمـــ ،
تـــ ـو آغـوشتــــ را، بــ ـآ بوسهـــ ـهایتــــ …
بگـــ ـذار دستـــ کشیدنــــ از تـــ ـو
همچنانــــ غیــ ـر ممکنـــ باشـــ ـد!
بیــــــــ ـآ...!
کسی آمد که حرف عشقو با ما زد !
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد نخواست او به منِ خسته بیگمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟ چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ... رها کنی، برود، از دلت جدا باشد به آنکه دوستترش داشته ... به آن برسد رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند خبر به دورترین نقطهی جهان برسد گلایهای نکنی بغض خویش را بخوری که هق هق تو مبادا به گوششان برسد خدا کند که ... نه! نفرین نمیکنم که مباد به او که عاشق او بودهام زیان برسد خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زود آن زمان برسد آن که می گوید دوستت می دارم خنیاگر غمگینی است که آوازش را ازدست داده است. ای کاش عشق را زبان سخن بود. هزار کاکلی شاددر چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من. ای کاش عشق را زبان سخن بود. آن که می گوید دوستت می دارم دل اندوهگین شبی است که مهتابش را می جوید. ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار آفتاب خندان در خرام توست هزار ستاره ی گریان در تمنای من. عشق را... ای کاش زبان سخن بود.
|