"دل بریدن" دل من غصه بس است مخور افسوس در این غمکده دل به خدا قلب و دلم در قفس است صبح شد غصه بخواب که قلم بی نفس است در دل شب چه بجویید امید غم بخندیدو بگفت هوس است دل بریدن نتوان بریدن از دلبر که کسی گفت مکن این هنر خار و خسس است.... "تنها شایان" کاش هنگامی که می رفتی دلی که به تو سپرده بودمش را با خود می بردی سال هاست در سینه ام بهانه ات را می گیرد و من کاری از دستم بر نمی آید فقط گریه . . . گریه . . . برای تسکین درد هایش اما حیف که اشکم شور است نمک می زند به زخم های این دل بی قرارم و او از درد می رقصد در سینه ام بدون تو بودن دیوانه اش کرده سرش را مدام می کوبد به دیوار سینه ام کی شود مانند قناری مرده در قفس، آرام گیرد در این قفس ....................................................................................................................................... ............................................................................................... حقیقت داره یا خوابه، که دستات توی دستاشه؟ محاله...اون نمی تونه، مث من عاشقت باشه باهاش خوشبخت و آرومی، سرت رو شونه ی اونه یه روزی مال من بودی،ولی اینو نمی دونه نمی دونه که دست تو، تو دستای منم بوده بهش بگو که آغوشت، یه روز جای منم بوده بگو چی بین ما بوده؟ سر عشقت چی آوردی؟ اونم حرفاتو باور کرد! واسه اونم قسم خوردی؟؟! منو یادت میاد یانه؟ همون که عاشقش بودی چقد راحت یکی دیگه، جامو پُر کرد به این زودی ............................................................................... چه عجیب است رسم روزگار تویی که بهترین بهار را برایم رقم زدی امسال با رفتنت بد ترین نوروز را تجربه میکنم امید وارم شیرینی لحظه هایت به اندازه تلخی لحظه هایم زیاد باشد.... اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت میمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری کلافه و بی قرارم ، خبری از گذر زمان ندارم ! ........................................................................................... .......با تو هستم ....با توی که اینقدر بهم فکر نکردی که دیگه فکر کردن از یادت رفته اینقدر وانمود کردی برات مهم نیستم که انگار واقعا دیگه مهم نیستم اینقدر اسممو صدا نزدی که اسممو فراموش کردی اینقدر نخواستی منو ببینی که دیگه واقعا چشمات منو نمیبینن گاه دلتنگ میشوم ،دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها گوشه ای مینشینم و حسرتها را میشمارم ،باخت ها را و صدای شکست ها را ،من کدام قلب را شکستم و کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که این چنین قلبم شکسته خدایااااااااااااااااااااااا ......................................................................................................................................... داد نوشت: خدا میشنوی یا نه دیگه بریدم تظاهر کردم به خوشبختی, بهت نزدیک شدم نزدیکتر ااااااااااااااااااز همه .کوتاهی نکردم ولی باز داری دست رد به سینه ام میزنی.خدایا بریدم از دست ادمات خسته ام از دست تو خسته ام از دست خود احمقم خسته ام از دست این دنیات خسته ام ............................................................. خدا وصییته منو گوش بده ناممو بخون ............................................................................................................ دلم گرفته... یه گرفتگی از جنس بی نهایت تنهاترین تنها منم تو این سکوت بی نفس
عزیزم تنهام نذار
بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم
تو همونی که واسم ، یه روزی زندگی بودی
توی رویاهای من ، عشق همیشگی بودی
دستهایم میلرزد ، اینک روز است یا شب ، این را هم نمی دانم
تنها دردی در سینه دارم و بغضی که گلویم را می فشارد
تمام وجودم سرد است ، سیاهی لحظه هایم کار سرنوشت است
من دیوانه چقدر ساده بودم ، من عاشق چقدر بیچاره بودم
نمیخواستم عاشق شوم ، قلبم اسیر رویاهایم شد
رویاهایی که با تو داشتم ، کاش یاد تو را در خاطرم نداشتم
خواستم تو را فراموش کنم ، فراموشی را فراموش کردم
خواستم اشک نریزم ، یک عالمه بغض در گلویم را جمع کردم
کلافه و بی قرارم ، مثل این است که دیگر هیچ امیدی ندارم
سادگی من بود که بیش از هرچیزی مرا میسوزاند،
کاش به تو اعتماد نمیکردم ، کاش تو را نمیدیدم و راه خودم را میرفتم
کاش لحظه ای که گفتی عاشقمی ، معنای عشق را نمیدانستم
همه جا مثل قلبم دلگیر است ، همه جا مثل چشمانم خیس است
همه جا مثل غروبها ، مثل پاییز و مثل این روزها نفسگیر است
همیشه میگفتم بی خیال ، اما اینبار بی خیالی به من گفت بی خیال
همیشه میگفتم میگذرد میرود ، اما اینبار گذشت و چیزی از یادم نرفت!
ب
شاید دیگه من نبآشم مواظب عشقم بمون
میسپرمش بهت میرم تمومه تآرو پودمو
یه وقت نیآد برنجونیش کسل کنی وجودمو
خدا یه وقت کسی نیاد بدزده قلب ساده شو بشینه زیر سایشو بهش بگه دوسش داره
یه گرفتگی همراه با شوری اشکام...یه گرفتگی به عمق گریه های بی صدام...
یه دل گرفته ی تنها!
که همیشه محکوم به سکوتِ،میخوام فریاد بزنم
یه هنجره میخوام که یاریم بده
یه گوش میخوام که منو بشنوه
یه شونه میخوام که بتونم سرمو بزارم روشو هق هق گریه کنم
یه چیزی میخوام که نیست،یه چیزی که کمِ
خدایا تا دیر نشده به دادم برس
نزار دیر بشه
حداقل تو تنهام نزار
منو ببین ،تو منو خلق کردی، تو خواستی من باشم!
پس این من نیستم که لایق این همه دردم،هستم؟!
خدایا ،یکم فکر کن، تادیر نشده به دادم برس
دیگه نمیتونم................................................
همدم تنهایی من
خاطره هام بوده و بس
دلم میخواد که تا ابد
کسی سراغ من نیاد
دیگه نمیخوام هیچ کسو
هیچکسیم منو نخواد