در میان سرزمین خواب من
یک پرنده منتظر نشسته بود
یک پرنده ی غریب که تمام آرزوهای خویش را
در دو بال کوچکش خلاصه کرده بود
پرنده ای که از طرف خدا آمده بود
آمده بود تا مرحمی باشد
برای قلب شکسته ی من
آمده بود به من پر پرواز بیاموزد
تا در آسمان آبی خدا پرواز کنم
پرواز کنم و اوج گیرم تا سرزمین آرزوها
سرزمینی که در آن
قلب ها احساس می شوند
و احساس ها لمس می شوند
سرزمینی که در آن
وابستگی ها و عادت ها
همه از جنس دیگری ست
آن پرنده ی زیبا گفت
دنیا مکانی ست برای تجربه کردن
دنیا جایی ست برای بودن
دنیا محلی ست برای عاشق شدن
عاشق بودن و عاشقانه زندگی کردن
برای شاد بودن و شاد زندگی کردن
هر لحظه از این دنیا خاطره ای ست
که شاید بارها و بارها بر آن گریستیم
و گفتیم ای کاش می شد
فقط یک بار دیگر تکرار شود
آری...
پرنده ی زیبا درست می گفت
دنیا یک لحظه دوست داشتن ست
که در نگاهی پیدا می شود
دوست داشتنی که می تواند پاک و زیبا باشد
پاک مثل آن پرنده و زیبا مثل حرف هایش
و بوسه شاید یکی از بزرگترین
دلیل های دوست داشتن ست
که همیشه همراه ما خواهد ماند
بوسه جایی ست درعشق
که هیچ وقت جای خود را از دست نخواهد داد
و همیشه پایدار خواهد ماند
بوسه یعنی عشق و دوست داشتن
خاطره ی بوسه یعنی تمام دنیا
اکنون احساس خوبی دارم
قلب شکسته ام ارام ست
دیگر نمی خواهم به چیزهایی فکر کنم
که آرامشم را در هم ریزد
و عشق و دوست داشتن را برایم بی معنا کند
می خواهم تنها خاطرات زیبای آن روزها را
به خاطر بسپارم
می خواهم در آسمان آبی خدا
فارغ از هر غم و اندوهی پرواز کنم
و خود را به دستان معبودی بسپارم
که همیشه و هر لحظه کنارم ست
ای پرنده ی زیبای سرزمین خواب من
تو برایم پرنده ای شدی در سرزمین بیداری
حال من تو را
به خاطر همه ی احساس های پاکت
و به خاطر همه ی محبت های عاشقانه ات
مرغ عشق می خوانم
و تو را درون قفس سینه ام محبوس می کنم
تا همیشه در آن بمانی
دوستت دارم و می بوسمت
ای مرغ عشق سرزمین رویاهای من