کد منطقه | نام منطقه نمونه | شهرستان | نزدیکترین شهر | نزدیکترین روستا | آدرس |
---|---|---|---|---|---|
1001276 | سد کرخه | آبدانان | مورموری | کنارجهانگیر | استان ایلام شهرستان آبدانان روستای کنارجانگیر |
1001277 | خوران | ایوان | ایوان | شورابه خوران | استان ایلام شهرستان آبدانان روستای شورابه خوران |
1001278 | هیانان | ایلام | ایلام | میان تنگ | استان ایلام شهرستان ایلام روستای میان تنگ |
1001279 | ممنشت و پالگول | شیروان و چرداول | سرابله | شهرک کارخانه سیمان | استان ایلام شهرستان شیروان و چرداول مجاور شهرک کارخانه سیمان |
1001280 | مله پنجاب | ایلام | ارکواز | مله پنجاب | استان ایلام شهرستان ایلام روستای مله پنجاب |
1001281 | سد ایلام | ایلام | صالحآباد | چمسار | استان ایلام شهرستان ایلام روستای چمسار |
1001282 | چشمه های قیر | دهلران | دهلران | مجاور شهر | استان ایلام شهرستان دهلران شرق دهلران |
1001283 | صالح آباد | مهران | صالحآباد | محدوده شهر | استان ایلام شهرستان مهران شهر صالح آباد |
1001284 | دربند بدره | دره شهر | بدره | محدوده شهر | استان ایلام شهرستان دره شهر مجاور شهر بدره |
1001285 | تنگه شمشه | شیروان و چرداول | سرابله | روستای هلسم | استان ایلام شهرستان شیروان و چرداول روستای هلسم |
1001286 | شهر تاریخی دره شهر | دره شهر | درهشهر | محدوده شهر | استان ایلام شهرستان دره شهر شهر دره شهر |
1001287 | کوران بزان | شیروان و چرداول | توحید | میدر پیامن | استان ایلام شهرستان شیروان و چرداول روستای میدر پایین |
1001288 | سرابله | شیروان و چرداول | سرابله | محدوده شهر | استان ایلام شهرستان شیروان و چرداول شهر سرابله |
1001289 | مهران | مهران | مهران | محدوده شهر | استان ایلام شهرستان مهران شهر مهران |
(همسر او Natalia)
نام کامل:Mario Antonio Cimarro Paz
سال تولد : June 1, 1971age 38)
مکان تولد : هاوانا-کوبا
او از کوبا به مکزیک سفر کرد و در انجا به تحصیل در رشته تئاتر پرداخت و منتظر گرفتن نقش در سریال ها و فیلم ها شد تا بتواند برای خود اعتبار کسب کند .
مـــا قامتمان شکستهً زندان نیست
بدبختیمان مسببش شیــــــطان نیست
گویند نباش ولی دل عـــــــــــاشق ما
از آجرو سنگ وآهن و سیمان نیست
آنها که برای مُردگـــــــــان می میرند
یک ذره مهم برایشان انســــان نیست
از مهر سکوتیست کـــــه بر لب داریم
پیشانیشان نشـــــــــــــانهً ایمان نیست
نفرین تمــــــــام مـــــــــا شود دامنگیر
(اخطار!) جهان سرای جاویدان نیست
*******************************
دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ی تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا
پشت یک پرده تور
که تو هر روز آن را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوار و دری
که تو هر روز از آن می گذری
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه آن کاجی بود
که تو هر روز به آن می نگری
دل من را دیدی؟
از چشمان تو
نردبانی می سازم
به آسمانی
که هر ستاره اش آوازی است
دردا
دیواری
سرزمین مرا جدا می کند از
مهتاب و
نی لبک و
دستان پر از دوست داشتن تو !
کریم باقری: هافبک صاحب نام تیم پرسپولیس ، که زمانی فوتبالش هم مثل فرش شهرش زبانزد عام و خاص بود در کنار شوت زدن و دویدن و پاس دادن در زمین چمن در امر صادرات فرش و ارز آوری برای کشور تجربه و تبحر بالایی دارد. کریم خان همراه پدر همسرش یکی از تجار معروف فرش ایران و به خصوص تبریز در دنیاست!
خبر ورزشی نیز دراین باره نوشت: علی کریمی: جادوگر فوتبال آسیا، بازیکنی که درخشش خود را از تیم فتح تهران آغاز کرد و در پرسپولیس به اوج رسید و سرانجام سر از تیم بایرن مونیخ آلمان درآورد با چند نفر از دوستانش به صورت شراکتی کار میکند. در شرکت آنها همه گونه خرید و فروش انجام میشود از مسکن و ساخت و ساز گرفته تا صادرات و واردات لوازم تزئینی و خانگی. البته خود جادوگر علاقه خاصی به خرید و فروش سیمکارت تلفن همراه آن هم از نوع شمارههای رندش را دارد و هر کس خط رند میخواهد معمولاً سری به دفتر شرکت او میزند.
علی دایی: کمتر کسی است که از تولیدی پوشاک او بیخبر باشد اما بد نیست بدانید سرمربی مطرح پرسپولیسی در یکی، دو سال اخیر در ساخت و ساز مسکن هم دستی بر کار داشته و حتی شنیده میشود به دلیل رکورد بازار با ضرر و زیانهایی هم روبهرو شده است.
امیر قلعهنوعی: پرافتخارترین مربی ادوار لیگ برتر که بحث خرید هواپیمای اختصاصیاش هنوز سر زبانهاست در کنار ساخت و ساز مسکن، در حال تکمیل پروژه مجتمع ورزشی و تفریحیاش در یکی از نقاط خوب پایتخت بوده که این مجتمع شامل استخر و سونا، سالن بیلیارد، پینتبال و... است. گفته میشود علاوه بر راهاندازی فروشگاه لوازم خانگی در سه راه امینحضور تهران، یک مزرعه کشاورزی هم در حومه تهران در اختیار دارد.
مهدی مهدویکیا: مرد محبوب استیلآذین که سالها در آلمان زندگی میکرد و قرارداد سنگینی هم با هامبورگ و اینتراخت فرانکفورت داشت با همکاری برادرانش در ایران شرکت تولیدی پوشاک و البسه کودکان راه انداخت که مارک پوشاک او خیلی زود به شهرت رسید و نمایندگیهای فعالی در استانهای مختلف هم دارد.
جوادنکونام: گفته میشود تمام افکارش در تجارت و درآمدزایی را معطوف به پروژه ساخت هتل پنجستاره در یکی از نقاط پر رفت و آمد شمال کشور کرده و در این راه سرمایهگذاری گستردهای هم داشته است. کاپیتان تیم ملی علاوه بر این در خرید و فروش مسکن هم دستی بر کار دارد.
علیرضا منصوریان: خودش اعتراف کرد سالهاست در قشر چاپخانهداران فعالیت میکند اما در کنار این موضوع گفته میشود او در ساخت مجتمع تفریحی و سیاحتی در جزیره کیش هم شراکت کرده و رفت و آمدهایش به این جزیره هم به این خاطر است. مربی تیمملی گهگاه به بازار موبایل و کامپیوتر هم سرک میکشد.
سید مهدی رحمتی: او که عنوان گرانقیمتترین دروازهبان ایران را یدک میکشد، علاقه خاصی به خرید زمین و مستغلات دارد، به نحوی که شنیده میشود او در شمال سرمایهگذاری وسیعی با خرید نزدیک به هشت هکتار زمین انجام داده است.
خداداد عزیزی: جز اینکه گفته میشود سهامدار یک شرکت تولیدی لباس ورزشی است گویا با یک یاز دوستانش در بازار طلای تهران هم سهمی داشته و مغازه طلافروشی او در پایتخت جزو مطرحترین طلافروشیها قلمداد میشود. مرد حماسهساز ملبورن گهگاه در واردات لوازم تزئینی و خانگی هم نقشی در بازار ایران ایفا میکند.
حسین کاظمی و مجتبی جباری: اگر سری به بازار موبایل زده باشید پی میبرید که آنها با راهاندازی فروشگاه فروش تلفنهمراه به نوعی آینده تجاری خود را در این صنف جستوجو میکنند.
سیاوش اکبرپور: برخلاف سایر اهالی فوتبال او رو به رستوران و سفرهخانههای سنتی، که بازارش به تازگی داغ شده، آورده و همین چند ماه پیش بود که سفرهخانه سنتی او افتتاح شد و به پاتوق بسیاری از خانوادهها تبدیل شد.
استیاگ - سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد - آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه که روزی ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند - درآورد. مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباری در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد ، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.
وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد. اما از طالع مسعود کوروش و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند.
کوروش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی او را اینچنین وصف می کند : « او کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ، و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود. بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند او را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی . از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ، و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد. از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد. در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد. وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست هایش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی او در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیژده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »
زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی او را دگرگون سازد ؛ : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند. یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند. رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد: « هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »
بنای مقبره کوروش بی شک یکی از منحصر به فردترین عناصر معماری خاور نزدیک به شمار می رود که در ضلع جنوبی پاسارگاد واقع شده است و حدود 1 کیلومتر با کاخ کوروش فاصله دارد. این آرامگاه وقار ، سادگی و قدرت را به طور توام به تصویر میکشد. و در آن از کمترین عناصر تزیینی استفاده شده و به واقع این سنگهای صاف و بزرگ هستند که با قرارگرفتن بر روی یکدیگر منحصر به فردترین مقبره تاریخی را بنا ساختهاند، ارتفاع مقبره در زمان احداث 10/11 متر بوده و از 2 بخش تشکیل میشده است. گفته میشود جسد کوروش در تابوتی از طلا در این مقبره به خاک سپرده شد. ضلع R کاخ که در قسمت شرقی کاخ پاسارگاد واقع شده از ساختار مربعی برخوردار است که در زمان ساخت دارای 4 ستون سنگی و 4 درگاه محوری بوده است. در اینجا نقشی از یک انسان بالدار که الگوبرداری ازنقوش و هنر آشوری است مشاهده میشود. بر روی سر این نقش یک تاج مصری و بر قامت او ردایی ایلامی به چشم می خورد. مطالعه بر روی این نقش و محل قرار داشتن آن نشان میدهد این تصویر متعلق به کوروش کبیراست. اگر چه کوروش آنقدر عمر نکرد که بتواند از مجموعه زیبای پاسارگاد لذت ببرد اما در ضلع Pکاخ فرمان احداث باغی بزرگ و سرسبز را داده بود.