سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلشکسته روزگار


عاشق آسمونی
باغ زندگی
پرنسس زیبایی
دوست یابی نرم افزار دوست یابی ویژگی های یک دوست
عمو همت من
کیمیا
* روان شناسی ** ** psychology *
روان شناسی و کودکان استثنایی
ESPERANCE
خاطرات من
فریاد بی صدا
عشق است و زندگی
یک هدف مشخص
اگه احمدی نژاد 50 کیلو وزن داره 45 کیلوش جیگره
فروشگاه نرم افزارهای تخصصی وآموزشی موبایل و حس
سوپر لینک خشگل دختر
نرم افزار زبان های خارجی انگلیسی آلمانی فرانسوی عربی اسپانیایی
فروشگاه لوازم منزل،خودرو،کامپیوتر، موبایل و کیتهای الکترونیکی
دستبند، انگشتر، گردنبند، مدال، سرویس، گوشواره، زیورآلات
نرم افزارهای، مالی، اداری حسابداری، انبارداری،
لوازم بهداشتی آرایشی،عطر ، آدکلن ، لوازم لاغری و کرم
نرم افزار آموزشی درسی، دانشگاهی، کامپیوتر، فنی مهندسی،کودک
فروشگاه نرم افزارهای گرافیکی و سرگرمی و بازی
وبلاگ دختری از آسمان
گرانبهاترین کالا در گرانترین فروشگاه، بهترین خرید بهترین یادگاری
ESPERANCE2
هدی
دهکده مجازی مشاوره و روان شناسی خانواده
MANIFESTER
به نام آنکه مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند...

 


ارسال شده در توسط جواد افسرده
هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی
 
السلام علیک یا ابا عبد الله

ارسال شده در توسط جواد افسرده

_____¶¶¶¶¶¶______¶¶¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _¶¶¶¶¶
_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
___¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_________¶¶¶¶¶¶¶¶
___________¶¶¶¶
____________¶¶
_____________¶
____________¶
___________¶
__________¶
________¶__¶¶¶_________¶¶¶
________¶_¶___¶_¶¶¶¶¶_¶___¶
______¶__¶__¶__¶_____¶__¶__¶
_____¶___¶_¶¶¶_________¶¶¶_¶
_____¶___¶_________________¶
______¶___¶_______________¶
______¶¶___¶__¶¶_____¶¶__¶
_____¶__¶__¶__¶¶_____¶¶__¶
_____¶__¶__¶_____¶¶¶_____¶
_____¶___¶_¶____¶___¶___¶
______¶______¶___¶¶¶___¶
_______¶______¶¶_____¶¶
________¶_______¶¶¶¶¶__¶¶
_________¶______________¶
___________¶¶¶¶___________¶
_____________¶________¶____¶
_______¶¶¶___¶_________¶____¶
______¶___¶¶¶¶________¶¶¶¶__¶
______¶______¶_______¶____¶_¶
______¶______¶______¶_____¶¶
______¶_______¶_____¶_____¶
______¶_______¶¶¶¶¶¶_____


ارسال شده در توسط جواد افسرده

آموخته ام ...... بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای پیر ترین فرد دنیاست .
آ‌موخته ام ...... وقتی که عاشق هستید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود.
آموخته ام ...... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید : تومرا . شاد کردی .

آموخته ام ...... داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد .
آموخته ام ...... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی ( نه ) گفت .
آموخته ام ...... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم .
آموخته ام ...... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ،‌ همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم .
آموخته ام ...... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند .
آموخته ام ...... که پول شخصیت نمی خرد .
آموخته ام ...... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند 
آموخته ام ...... که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد .
آموخته ام ...... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان .
آموخته ام ...... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد .
آموخته ام ...... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.
آموخته ام ...... که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم .
آموخته ام ...... که فرصتها هیچگاه از بین نمی روند ،‌ بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.
آموخته ام ...... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد.
آموخته ام ...... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم اما می توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب کنم.
آموخته ام ...... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید .
آموخته ام ...... بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است : وقتی که از شما خواسته می شود ،‌ و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد .
آموخته ام ...... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست اوست و قلبی است برای فهمیدن وی .


ارسال شده در توسط جواد افسرده

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست
چه قانون عجیبی چه ارمغان نجیبی
و چه سرنوشت تلخ و غریبی
که هر بار ستاره های زندگی ات را با دستهای
خود راهی آسمان پر ستاره امید کنی
وخود در تنهایی وسکوت با چشمهایی خیس از غرور
پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی و
خموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
وباز هم تو بمانی وتنهایی و دوری
و باز هم تو بمانی و یک عمر صبوری .......! 

در واقع عشق یه حس غریبی است که تا تجربش نکنی نمیتونی درکش کنی 

  


ارسال شده در توسط جواد افسرده

 

حدود دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت…
با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند.
وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد، چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود،
دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.
مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا.
دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت : به هر یک از شما دانه ای میدهم،
کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد…
ملکه آینده چین می شود.
دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت.
سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه
گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود ، گلی نرویید .
روز ملاقات فرا رسید ،دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار
زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند .
لحظه موعود فرا رسید.
شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود.
همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است.
شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند : “گل صداقت”
همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!



ارسال شده در توسط جواد افسرده

شما همراه زاده شدید و تا ابد همراه خواهید بود.
هنگامی که بال سفید مرگ روزهاتان را پریشان می کنند همراه خواهید بود.
آری شما در خاطر خاموش خداوند نیز همراه خواهید بود.
اما در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص در آیند.
به یکدیگر مهر بورزید اما از مهر بند مسازید :
بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما .
جام یکدیگر را پر کنید اما از جام یکدیگر منوشید .
از نان خود به یکدیگر بدهید اما از یک گرده ی نان مخورید .
با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید ولی یکدیگر را تنها بگذارید
همان گونه که تار های ساز تنها هستند با آن که از یک نغمه به ارتعاش در می آیند .
دل خود را به یکدیگر بدهید اما نه برای نگه داری .
زیرا که تنها دست زندگی می تواند دل هایتان را نگه دارد .
در کنار یکدیگر بایستید اما نه تنگاتنگ :
زیرا که ستون های معبد دور از هم ایستاده اند
و درخت بلوط و درخت سرو در سایه یکدیگر نمی بالند .

 

 دوستای عزیز... خوب به این مطلب دقت کنید وبهم بگید که نظرتون چیه آیا شما هم این جوری تصور میکنید.......؟؟؟؟؟؟ 

 


ارسال شده در توسط جواد افسرده

پسر کوچکی ، روزی هنگام راه رفتن در خیابان ، سکه ای یک سنتی پیدا کرد .او از پیدا کردن این پول ،
آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد .این تجربه باعث شد از آن پس همواره در خیابان به زمین نگاه کند تا شاید چیزی پیدا کند.
او در مدت زندگیش ، 296 سکه 1 سنتی ، 48 سکه 5 سنتی ، 19 سکه 10 سنتی ، 16 سکه 25
سنتی ، 2 سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده یک دلاری پیدا کرد .یعنی در مجموع 13 دلار و
26 سنت .
در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش
157 رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد .او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید
را بر فراز آسمان ها در حالی که از شکلی به شکلی دیگر در می آمدند ندید .پرندگان در حال پرواز ،
درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد .


ارسال شده در توسط جواد افسرده

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد


ارسال شده در توسط جواد افسرده
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه 
 آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی 
 
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه 
 روح تو کامل است . بدن تو موقتی است 
 
من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
خدا گفت : نه
شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است  
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
خدا گفت : نه
من به تو برکت می دهم
خوشبختی به خودت بستگی دارد  
من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد
خدا گفت : نه
درد و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد 
 
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه
تو خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی 
 
من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
خدا گفت : نه
من به تو زندگی می بخشم تا تو از هم? آن چیزها لذت ببری 
 
من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی
امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده
باشد که خداوند تو را برکت دهد...
برای دنیا ممکن است تو فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به انداز? دنیا ارزش داشته باشی
داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و بدان که برکت خواهی یافت


ارسال شده در توسط جواد افسرده
   1   2   3   4   5   >>   >